جامعه از تو می خواهد مرده باشی  نه زنده 

تمام تلاش بر آن است تا به نحوی تو را بمیراند و در عین حال از تو به عنوان موجودی مفید استفاده کند.

و جامعه به این کار موفق شده است.

همه زندگی را در تو از بین برده و به جای آن کارایی مکانیکی را جایگزین ساخته است. تمام علاقه مندی جامعه به تولید است حتی به بهای فدا شدنِ زندگی. بیشتر به کالا علاقه مند است تا رشد انسان. از این رو جامعه پیوسته مردم را اندرز می دهد که آرام و مطیع باشند؛ سر به راه باشند. آرامش را چنین تبلیغ می کند که گویی چیزی مقدس است. گویی با ارزش ترین چیز است. اما تو زمانی می توانی این چنین آرام باشی که احمق باشی و نتوانی تشخیص دهی که چه بهای گزافی بابت چنین آرامش مرده ای می پردازی. آرامشی که پشیزی نمی ارزد.

تو آزادی ات، شادابی ات، هوشمندی ات، عشقت و روحیه ماجراجویی ات را فدا میکنی. همه وجودت را فدا میکنی.

یک چرخ دنده، یک بخش قابل تعویض میشوی. تلاش ما بر آن باید باشد تا ترکیبی برتر به وجود بیاوریم که شادمانی و آرامش همچون دو روی یک سکه باشند؛ آنگاه پدیده ای بی نهایت زیبا رخ می دهد:

تو شادمان هستی اما داغ نیستی

آرامش داری اما سرد نیستی

دقیقا در میانه قرار داری

هم گرمی و هم خنک

شادمانی آرام و آرامشی شاد

آنگاه وجود تو  کل  است

در کلیت ریشه داری

شناخت آن،  شناخت هستی و همه چیز است.

آن زمان بذر درونت شروع به جوانه زدن می کند.  مراقبت از آن نیز توسط خود توست.  آن را رشد بده و بارور کن تا منبع تغذیه ای باشی برای کسانی که گرسنه و تشنه معنویت هستند و هنوز توانایی دریافت از درون خود را ندارد.

isfahanvegans@